پرستار آینده

said to no one

پرستار آینده

said to no one

حاضرجوابی برنارد شاو!

حاضر جوابی برنارد شاو در مقابل نویسنده جوان

 

روزی روزگاری نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:

«شما برای چی می نویسید استاد؟»

برنارد شاو جواب داد:

«برای یک لقمه نان.»

پسره بهش برخورد. پس توپید که:

«متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم.»

و برنارد شاو گفت:

«عیبی ندارد پسرم. هر کدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»

امان از شر زبان مردم!

 

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!!

و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین …..!!!

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.

پس آنچه باشید که دوست دارید.

شاد باشید ؛

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود 

 

شیخ بهایی       

دیدم در آن کویر درختی غریب را

محروم از نوازش یک سنگ رهگذر

تنها نشسته ای،

بی برگ و بار، زیر نفسهای آفتاب

در التهاب،

در انتظار قطره باران

در آرزوی آب .

***

ابری رسید،

- چهر درخت از شعف شکفت .

دلشاد گشت و گفت :

« ای ابر، بشارت باران !

« آیا دل سیاه تو از آه من بسوخت ؟!

 

غرید تیره ابر،

برقی جهید و چوب درخت کهن

بسوخت !

 

 

 

 

 چگونه باز به ماتم نشست خانه ما 

هزار نفرین باد 

به دستهای پلیدی  

که سنگ تفرقه افکند در میانه ما

امید با تو نشستن

تلاش بی ثمری بود

چه کوشش شب و روزم

بسان شخم زدن روی سینه دریا

و استغاثه به درگاهت

گره به باد زدن

و همچون کوفتن اب بود در هاون

 

مرا رها کردی؟

مرا به مسلخ سلاخان رها چرا کردی؟

مرا که رام تو بودم

اسیر دام تو بودم