امید با تو نشستن
تلاش بی ثمری بود
چه کوشش شب و روزم
بسان شخم زدن روی سینه دریا
و استغاثه به درگاهت
گره به باد زدن
و همچون کوفتن اب بود در هاون
مرا رها کردی؟
مرا به مسلخ سلاخان رها چرا کردی؟
مرا که رام تو بودم
اسیر دام تو بودم