-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 14:52
همه چیز تنها یک "چیز" است وهنگامی که آرزوی "چیز"ی را داری ، سراسر کیهان همدست میشود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی. پائولو کوئلیو
-
نوروبیون
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 14:48
NEUROBION® AMPOULES SCHEDULING STATUS: Schedule 1 PROPRIETARY NAME (and dosage form): NEUROBION ® AMPOULES COMPOSITION: Each 3 mL ampoule contains: Vitamin B 1 100 mg Vitamin B 6 100 mg Vitamin B 12 1 mg Benzyl alcohol (preservative) 1% v/v PHARMACOLOGICAL CLASSIFICATION: A.22.1.4 - Vitamins: Others INDICATIONS:...
-
تبریک روز پرستار
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 19:07
کسی که وقت سحر سخت کوش و بیدار است / فرشته ایست که نام خوشش پرستار است سلامتی وجودش بخواهم از یزدان / یقین که حافظ او، ذات پاک دادار است . . . دوستای گلم با کلی تاخیر روزتونو تبریک میگم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:38
گذشته های دور را خواهم بخشید!!!!! زیرا آنان همچون کفشهای کودکیم نه تنها برایم کوچکند بلکه با آنها از برداشتن گامهای بلند عاجزم
-
تفاوت عشق و ازدواج
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:36
تفاوت عشق و ازدواج! یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی کتاب رو بهم داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته! و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده؟! من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم. چند روز...
-
کشور سه نفره
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:35
کشوری با سه نفر جمعیت جمهوری “مولوسیا” با ۳ نفر جمعیت در حال حاضر کوچک ترین کشور جهان به شمار می رود. گفتنی است رییس جمهور این کشور کوچک، «کیوین بو» نام دارد و علاقه شدیدی دارد که پوششی مانند دیکتاتوران نظامی جهان داشته باشد از همین رو همواره یونیفرم و عینک نظامی بر تن دارد. قابل ذکر است این کشور کوچک که در نزدیکی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:33
ای فلک گرمن نمیزادی اجاقت کور بود؟ من که خود راضی بر این خلقت نبودم زور بود؟ من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست! من بمیرم یا بمانم که کسی دلتنگ نیست !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:32
دلتنگـی نه با قـلـم نوشتـه می شود ، نه با دکمـه های سـرد کیبـورد ....... دلتنگـی را با اشـک می نویسنـد ............ !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:30
منتظر هیچ دستی در هیچ کجای دنیا نباش اشک هایت را با دستهای خودت پاک کن .. که همه رهگذرند .!
-
اتفاق خوب ...
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:29
تنهــــا اتفاق خوب این روزهـــای من تویـــی که باید بیفتـــی و نمی افتـــی...
-
نقاب
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:28
نقاب گذاشتن را از تو یاد گرفتم تو نقاب آدم هاى عاشق را مى گذاشتى ومن حالا بدون تو نقاب آدم هاى شاد و بى غصه را مى گذارم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:27
چه کسی... برای عشقبازی ما.. شعر اتــل متــــل خواند.. که پایت را.. به این راحتــــی از زندگیــم.. وَرچیــــیدی .
-
خدایا....
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 19:25
خــــــــــــــدایا .... خسته ام.. هرچه فکر میکنم هیچ پناهی جز تو ندارم.. نمیدانم.. به گمانم صــــــــــــــــــــــدایم را نمی شنوی.. اگر می شنیدی تو هم به گریه می افتادی.. و خودت می آمدی ومرا در آغوش می گرفتی.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 20:00
آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند. از «تن» تو- هر چقدر هم که قوی باشد- ترسی ندارند، از گاو که گندهتر نمیشوی، میدوشندت، از خر که قویتر نمیشوی، بارت میکنند، از اسب که دوندهتر نمیشوی، سوارت میشوند؛ آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند.» از کتاب یک، تا بینهایت صفر ( دکتر علی شریعتی )
-
مگسی را کشتم
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 19:58
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید به خیالش قندم ... یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم مرحوم حسین پناهی
-
مردی که دو بار زمین میخورد!
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:23
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. ... در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد،...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:22
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . ... وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:18
قرعه کشی که تمام شد، تو به اسم کس دیگر درآمدی ؛ تقدیر جای خود . . . لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:17
"... ای آزادی! من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند میکشد بیزارم..."
-
با شنیدن شغل هر کس چه میگوییم؟!
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:17
با شنیدن شغل هر کس چه می گوییم ؟! --------------------------------------------------------- مهندس کامپیوتر: من کامپیوترم ویروسی شده می تونی ویندوزم رو عوض کنی؟ پزشک عمومی: می تونی برای چهارشنبه که بچه ام نرفته مدرسه یه گواهی بنویسی؟ دندونپزشک: بیا این دندون عقل من رو نگاه کن ببین سیاه شده باید بکشمش یا پرش کنم؟...
-
فرزند عزیزم
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:15
فرزند عزیزم: ... آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:14
بیزارم از اینکه اسم هرزگی را آزادی و اسم نگرانی هایم را گیر میذاری و برای بی تفاوتیهایت اعتماد را بهانه می آوری.....
-
کوتاه ترین داستان دنیا
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:12
کوتاه ترین داستان دنیا . . روزی روزگاری خدا ما را آفرید , تا آدم باشیم قصه ما به سر رسید. خدا به خواستش نرسید...
-
بیمارستان و عشق
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:11
بیمارستان و عشق ♥ از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند. ... از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم...
-
نامه ای از طرف خدا
جمعه 29 مهرماه سال 1390 17:08
نامــــــــــه ای از طرف خــــــــــــدا امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 10:29
گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها، ناخوداگاه لبخندی روی لبانت می نشاند... دوست دارم این لبخندهای بیگاه و این بعضی ها را ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 10:28
بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که : نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد، نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 10:28
چقدرسخت است .. که ببینی غریبه ها .. بهتر از ... .. "آن یک نفر" .. احساست را .. می فهمند ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 10:27
کجایی رفیق روزگـــــــار چنـــــان شاهــــــرگ کــــــلامم را بریــــــده کــــه سکـــوتم بنــــد نمــی آید...!
-
نامه یک دختر به همسر آینده اش!
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 00:18
نامه یک دختر به همسر آینده اش ... !!!!!! -------------------------------------------------------------------- عزیزم! می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. ... اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که...