پرستار آینده

said to no one

پرستار آینده

said to no one




همه چیز تنها یک "چیز" است وهنگامی که آرزوی "چیز"ی را داری ، سراسر




 کیهان همدست میشود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی.


پائولو کوئلیو

نوروبیون

NEUROBION® AMPOULES

SCHEDULING STATUS:
Schedule 1

PROPRIETARY NAME
(and dosage form):

NEUROBION® AMPOULES

COMPOSITION:
Each 3 mL ampoule contains:

  Vitamin B1 100 mg
  Vitamin B6 100 mg
  Vitamin B12 1 mg
  Benzyl alcohol (preservative) 1% v/v
PHARMACOLOGICAL CLASSIFICATION:
A.22.1.4 - Vitamins: Others

INDICATIONS:
NEUROBION Ampoules are indicated where a deficiency of the relevant vitamins exist.

CONTRA-INDICATIONS:
NEUROBION should not be used in patients on Levodopa therapy.

Hypersensitivity to any of the active ingredients.

DOSAGE AND DIRECTIONS FOR USE:
NEUROBION Ampoules are preferably injected intramuscularly (deep intragluteal). In severe cases 1 ampoule daily until the acute symptoms subside. For milder cases and follow-up therapy 2 or 3 ampoules per week.

SIDE-EFFECTS AND SPECIAL PRECAUTIONS:
Cyanocobalamin should not be given before a diagnosis has been fully established because of the possibility of masking symptoms of subacute degeneration of the spinal cord. Cyanocobalamin is not a suitable form of Vitamin B12 for the treatment of optic neuropathies associated with raised plasma concentrations of cyanocobalamin.

KNOWN SYMPTOMS OF OVERDOSAGE AND PARTICULARS OF ITS TREATMENT:
Treatment is symptomatic and supportive.

IDENTIFICATION:
Clear, red solution with no visible particles.

PRESENTATION:
Boxes of 3 ampoules of 3 mL each.

STORAGE INSTRUCTIONS:
Keep out of reach of children.
Store below 25°C



تبریک روز پرستار

کسی که وقت سحر سخت کوش و بیدار است /


فرشته ایست که نام خوشش پرستار است


سلامتی وجودش بخواهم از یزدان /


یقین که حافظ او، ذات پاک دادار است . . .



دوستای گلم با کلی تاخیر روزتونو تبریک میگم...





گذشته های دور را خواهم بخشید!!!!!

زیرا آنان همچون کفشهای کودکیم نه تنها برایم کوچکند

بلکه با آنها از برداشتن گامهای بلند عاجزم

تفاوت عشق و ازدواج

تفاوت عشق و ازدواج!

یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی کتاب رو بهم داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته! و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده؟! من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم.
چند روز بعدش بهم گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه؛ وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخون...مش، لبخندی زد و رفت.
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه که تنها نشریه ی اون دوران بود برگشت خونه ی ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش.
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن و سعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدربزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم و رفت!
فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه می مونه، یک اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه وقت هست که اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می کنم حتی اگر هر چقدر اون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تو نیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکر میکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه! درست مثل اون روزنامه. حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه... و اینطوره که آدمها یه دفعه چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون کسی رو که یه روز عاشقش بودن از دست دادن و دیگه مال اونها نیست...